مرد در حال برق انداختن اتومبیل جدیدش بود کودک چهار ساله اش تکه سنگی را برداشت و روی بدنه اتومبیل خطوطی را انداخت.
مرد آنچنان عصبانی شد که دست پسرش را در دست گرفت و چندبار محکم پشت دست او زد بدون آنکه متوجه شود که با آچار پسرش را تنبیه نموده است.
![](http://media.jamnews.ir/medium1/1391/06/02/IMG09590220.jpg)
در بیمارستان به سبب شکستگی های فراوان چهار انگشت پسر قطع شد. وقتی که پسر چشمان اندوهناک پدرش را دید از او پرسید: پدر انگشتان من کی در خواهند آمد؟
مرد آنقدر مغموم بود که هیچ چیز نتوانست بگوید به سمت اتومبیل برگشت و چندین بار به آن لگد زد ... حیران و سرگردان از عمل خویش روبروی اتومبیل نشسته بود و به خطوطی که پسرش روی آن انداخته بود نگاه میکرد..
میدانید؟!
مزر میان خشم و عشق چند ثانیه بیشتر نیست این مرد یک جانی خطرناک نبود٬ یک انسان عادی بود و یک پدر٬ که فقط یک لحظه خشم بر او غلبه کرد..
و این داستانی نیست که از زندگی ما خیلی دور باشد.
این را به یاد داشته باشید:
اشیاء برای استفاده شدن و انسان ها برای دوست داشتن می باشند» در حالی که امروزه از انسان ها استفاده میشود و اشیاء دوست داشته میشوند!!
آن هنگام که خشم و عصبانیت همچون شیطان در رگهای من حلول میکند
پناهگاهی مطمئن تر از تو ندارم
ای مهربان ترین